طره مفشان کز هلالت عید جان برساختند

طره مفشان کز هلالت عید جان برساختند

طره مفشان کز هلالت عید جان برساختند

طره مفشان کز هلالت عید جان برساختند

طیره منشین کز جمالت عید لشکر ساختند
طیره منشین کز جمالت عید لشکر ساختند
طیره منشین کز جمالت عید لشکر ساختند
طیره منشین کز جمالت عید لشکر ساختند
ماه نو دیدی لبت بین، رشتهٔ جانم نگر
ماه نو دیدی لبت بین، رشتهٔ جانم نگر
ماه نو دیدی لبت بین، رشتهٔ جانم نگر
ماه نو دیدی لبت بین، رشتهٔ جانم نگر
کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند
کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند
کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند
کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند
پیش بالایت به بالایت فرو ریزم گهر
پیش بالایت به بالایت فرو ریزم گهر
پیش بالایت به بالایت فرو ریزم گهر
پیش بالایت به بالایت فرو ریزم گهر
زانکه صد نوبر مرا زان یک صنوبر ساختند
زانکه صد نوبر مرا زان یک صنوبر ساختند
زانکه صد نوبر مرا زان یک صنوبر ساختند
زانکه صد نوبر مرا زان یک صنوبر ساختند
چون کمر حلقه به گوشم، چشم پیش از شرم آنک
چون کمر حلقه به گوشم، چشم پیش از شرم آنک
چون کمر حلقه به گوشم، چشم پیش از شرم آنک
چون کمر حلقه به گوشم، چشم پیش از شرم آنک
چون کمر گاه تو بازم کیسه لاغر ساختند
چون کمر گاه تو بازم کیسه لاغر ساختند
چون کمر گاه تو بازم کیسه لاغر ساختند
چون کمر گاه تو بازم کیسه لاغر ساختند
ز آن لب چون آتش تر هدیه کن یک بوس خشک
ز آن لب چون آتش تر هدیه کن یک بوس خشک
ز آن لب چون آتش تر هدیه کن یک بوس خشک
ز آن لب چون آتش تر هدیه کن یک بوس خشک
گر چه بر آتش تو را مهری ز عنبر ساختند
گر چه بر آتش تو را مهری ز عنبر ساختند
گر چه بر آتش تو را مهری ز عنبر ساختند
گر چه بر آتش تو را مهری ز عنبر ساختند
من نی خشکم و گر چه طعمهٔ آتش نی است
من نی خشکم و گر چه طعمهٔ آتش نی است
من نی خشکم و گر چه طعمهٔ آتش نی است
من نی خشکم و گر چه طعمهٔ آتش نی است
طعمهٔ این خشک نی ز آن آتش تر ساختند
طعمهٔ این خشک نی ز آن آتش تر ساختند
طعمهٔ این خشک نی ز آن آتش تر ساختند
طعمهٔ این خشک نی ز آن آتش تر ساختند
سرگذشت حال خاقانی به دفتر ساز از آنک
سرگذشت حال خاقانی به دفتر ساز از آنک
سرگذشت حال خاقانی به دفتر ساز از آنک
سرگذشت حال خاقانی به دفتر ساز از آنک
نو به نو غمهاش تو بر تو چو دفتر ساختند
نو به نو غمهاش تو بر تو چو دفتر ساختند
نو به نو غمهاش تو بر تو چو دفتر ساختند
نو به نو غمهاش تو بر تو چو دفتر ساختند
سوخته عود است و دلبندان بدو دندان سپید
سوخته عود است و دلبندان بدو دندان سپید
سوخته عود است و دلبندان بدو دندان سپید
سوخته عود است و دلبندان بدو دندان سپید
شوق شاهش آتش و شروانش مجمر ساختند
شوق شاهش آتش و شروانش مجمر ساختند
شوق شاهش آتش و شروانش مجمر ساختند
شوق شاهش آتش و شروانش مجمر ساختند
نصرة الاسلام گیتی پهلوان کاجرام چرخ
نصرة الاسلام گیتی پهلوان کاجرام چرخ
نصرة الاسلام گیتی پهلوان کاجرام چرخ
نصرة الاسلام گیتی پهلوان کاجرام چرخ
چارپای تختش از تاج دو پیکر ساختند
چارپای تختش از تاج دو پیکر ساختند
چارپای تختش از تاج دو پیکر ساختند
چارپای تختش از تاج دو پیکر ساختند
ظل حق فرزند شمس الدین اتابک کز جلال
ظل حق فرزند شمس الدین اتابک کز جلال
ظل حق فرزند شمس الدین اتابک کز جلال
ظل حق فرزند شمس الدین اتابک کز جلال
بر سر عرش از ظلال قدرش افسر ساختند
بر سر عرش از ظلال قدرش افسر ساختند
بر سر عرش از ظلال قدرش افسر ساختند
بر سر عرش از ظلال قدرش افسر ساختند
هشت حرف است از قزل تا ارسلان چون بنگری
هشت حرف است از قزل تا ارسلان چون بنگری
هشت حرف است از قزل تا ارسلان چون بنگری
هشت حرف است از قزل تا ارسلان چون بنگری
هفت گردون را در آن هر هشت مضمر ساختند
هفت گردون را در آن هر هشت مضمر ساختند
هفت گردون را در آن هر هشت مضمر ساختند
هفت گردون را در آن هر هشت مضمر ساختند
رستم توران ستان است این خلف کز فر او
رستم توران ستان است این خلف کز فر او
رستم توران ستان است این خلف کز فر او
رستم توران ستان است این خلف کز فر او
الدگز را ملک کیخسرو میسر ساختند
الدگز را ملک کیخسرو میسر ساختند
الدگز را ملک کیخسرو میسر ساختند
الدگز را ملک کیخسرو میسر ساختند
مملکت بخشی که نفش هشت حرف نام اوست
مملکت بخشی که نفش هشت حرف نام اوست
مملکت بخشی که نفش هشت حرف نام اوست
مملکت بخشی که نفش هشت حرف نام اوست
بیضهٔ مهری که بر کتف پیمبر ساختند
بیضهٔ مهری که بر کتف پیمبر ساختند
بیضهٔ مهری که بر کتف پیمبر ساختند
بیضهٔ مهری که بر کتف پیمبر ساختند
عکس یک جامش دو گیتی می نماید کز صفاش
عکس یک جامش دو گیتی می نماید کز صفاش
عکس یک جامش دو گیتی می نماید کز صفاش
عکس یک جامش دو گیتی می نماید کز صفاش
آب خضر و آینهٔ جان سکندر ساختند
آب خضر و آینهٔ جان سکندر ساختند
آب خضر و آینهٔ جان سکندر ساختند
آب خضر و آینهٔ جان سکندر ساختند
هست اتابک چون فریدون نیست باک ار کافران
هست اتابک چون فریدون نیست باک ار کافران
هست اتابک چون فریدون نیست باک ار کافران
هست اتابک چون فریدون نیست باک ار کافران
خویشتن ضحاک شور و اژدها سر ساختند
خویشتن ضحاک شور و اژدها سر ساختند
خویشتن ضحاک شور و اژدها سر ساختند
خویشتن ضحاک شور و اژدها سر ساختند
آب گز گاو سارش باد کو را عرشیان
آب گز گاو سارش باد کو را عرشیان
آب گز گاو سارش باد کو را عرشیان
آب گز گاو سارش باد کو را عرشیان
آتش ضحاک سوز و اژدها خور ساختند
آتش ضحاک سوز و اژدها خور ساختند
آتش ضحاک سوز و اژدها خور ساختند
آتش ضحاک سوز و اژدها خور ساختند
هست اتابک مصطفی تایید و اسکندر خصال
هست اتابک مصطفی تایید و اسکندر خصال
هست اتابک مصطفی تایید و اسکندر خصال
هست اتابک مصطفی تایید و اسکندر خصال
کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور ساختند
کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور ساختند
کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور ساختند
کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور ساختند
ور یکیشان در قبائل قابل فرمان نشد
ور یکیشان در قبائل قابل فرمان نشد
ور یکیشان در قبائل قابل فرمان نشد
ور یکیشان در قبائل قابل فرمان نشد
آخرش چوندعنصر اول مبتر ساختند
آخرش چوندعنصر اول مبتر ساختند
آخرش چوندعنصر اول مبتر ساختند
آخرش چوندعنصر اول مبتر ساختند
مصطفی در شصت و سه، اسکندر اندر سی و دو
مصطفی در شصت و سه، اسکندر اندر سی و دو
مصطفی در شصت و سه، اسکندر اندر سی و دو
مصطفی در شصت و سه، اسکندر اندر سی و دو
دشمنان را مسخ کردند و مسخر ساختند
دشمنان را مسخ کردند و مسخر ساختند
دشمنان را مسخ کردند و مسخر ساختند
دشمنان را مسخ کردند و مسخر ساختند
هست اتابک آسمانی کاین خلف خورشید اوست
هست اتابک آسمانی کاین خلف خورشید اوست
هست اتابک آسمانی کاین خلف خورشید اوست
هست اتابک آسمانی کاین خلف خورشید اوست
آسمان را افسر از خورشید انور ساختند
آسمان را افسر از خورشید انور ساختند
آسمان را افسر از خورشید انور ساختند
آسمان را افسر از خورشید انور ساختند
هست اتابک بهمن آسا کاین خلف دارای اوست
هست اتابک بهمن آسا کاین خلف دارای اوست
هست اتابک بهمن آسا کاین خلف دارای اوست
هست اتابک بهمن آسا کاین خلف دارای اوست
لاجرم در ملتش دارا و داور ساختند
لاجرم در ملتش دارا و داور ساختند
لاجرم در ملتش دارا و داور ساختند
لاجرم در ملتش دارا و داور ساختند
پیش یاجوجی که ظلمت خانهٔ الحاد راست
پیش یاجوجی که ظلمت خانهٔ الحاد راست
پیش یاجوجی که ظلمت خانهٔ الحاد راست
پیش یاجوجی که ظلمت خانهٔ الحاد راست
دست و تیغ این سکندر سد اکبر ساختند
دست و تیغ این سکندر سد اکبر ساختند
دست و تیغ این سکندر سد اکبر ساختند
دست و تیغ این سکندر سد اکبر ساختند
خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به لب
خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به لب
خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به لب
خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به لب
نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند
نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند
نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند
نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند
پیش سقف بارگاهش خانهٔ موری است چرخ
پیش سقف بارگاهش خانهٔ موری است چرخ
پیش سقف بارگاهش خانهٔ موری است چرخ
پیش سقف بارگاهش خانهٔ موری است چرخ
کز شبستان سلیمانیش منظر ساختند
کز شبستان سلیمانیش منظر ساختند
کز شبستان سلیمانیش منظر ساختند
کز شبستان سلیمانیش منظر ساختند
کعبهٔ ملک است صحن بارگاهش کز شرف
کعبهٔ ملک است صحن بارگاهش کز شرف
کعبهٔ ملک است صحن بارگاهش کز شرف
کعبهٔ ملک است صحن بارگاهش کز شرف
باغ رضوان را کبوتر خانه ایدر ساختند
باغ رضوان را کبوتر خانه ایدر ساختند
باغ رضوان را کبوتر خانه ایدر ساختند
باغ رضوان را کبوتر خانه ایدر ساختند
بلکه تا این کعبه رضوان را کبوتر خانه شد
بلکه تا این کعبه رضوان را کبوتر خانه شد
بلکه تا این کعبه رضوان را کبوتر خانه شد
بلکه تا این کعبه رضوان را کبوتر خانه شد
چون کبوتر کعبه را گردش مچاور ساختند
چون کبوتر کعبه را گردش مچاور ساختند
چون کبوتر کعبه را گردش مچاور ساختند
چون کبوتر کعبه را گردش مچاور ساختند
زو مظالم توز و ظالم سوزتر شاهی نبود
زو مظالم توز و ظالم سوزتر شاهی نبود
زو مظالم توز و ظالم سوزتر شاهی نبود
زو مظالم توز و ظالم سوزتر شاهی نبود
تا تظلم گاه این میدان اغبر ساختند
تا تظلم گاه این میدان اغبر ساختند
تا تظلم گاه این میدان اغبر ساختند
تا تظلم گاه این میدان اغبر ساختند
کشتی سلجوقیان بر جودی عدل ایستاد
کشتی سلجوقیان بر جودی عدل ایستاد
کشتی سلجوقیان بر جودی عدل ایستاد
کشتی سلجوقیان بر جودی عدل ایستاد
تا صواعق بار طوفانش ز خنجر ساختند
تا صواعق بار طوفانش ز خنجر ساختند
تا صواعق بار طوفانش ز خنجر ساختند
تا صواعق بار طوفانش ز خنجر ساختند
کافرم گر پیش از او یا پیش از او اسلام را
کافرم گر پیش از او یا پیش از او اسلام را
کافرم گر پیش از او یا پیش از او اسلام را
کافرم گر پیش از او یا پیش از او اسلام را
زین نمط کو ساخت تمهید موفر ساختند
زین نمط کو ساخت تمهید موفر ساختند
زین نمط کو ساخت تمهید موفر ساختند
زین نمط کو ساخت تمهید موفر ساختند
از پس عهد کیومرث کیان تا دور شاه
از پس عهد کیومرث کیان تا دور شاه
از پس عهد کیومرث کیان تا دور شاه
از پس عهد کیومرث کیان تا دور شاه
کار داران فلک آئین منکر ساختند
کار داران فلک آئین منکر ساختند
کار داران فلک آئین منکر ساختند
کار داران فلک آئین منکر ساختند
گه به ناپاکی ز باد انجیر بید انگیختند
گه به ناپاکی ز باد انجیر بید انگیختند
گه به ناپاکی ز باد انجیر بید انگیختند
گه به ناپاکی ز باد انجیر بید انگیختند
گه به خود رائی ز بید انجیر عرعر ساختند
گه به خود رائی ز بید انجیر عرعر ساختند
گه به خود رائی ز بید انجیر عرعر ساختند
گه به خود رائی ز بید انجیر عرعر ساختند
شیر خواران را به مغز و شیر مردان را به جان
شیر خواران را به مغز و شیر مردان را به جان
شیر خواران را به مغز و شیر مردان را به جان
شیر خواران را به مغز و شیر مردان را به جان
طعمهٔ مار و شکار گرگ حمیر ساختند
طعمهٔ مار و شکار گرگ حمیر ساختند
طعمهٔ مار و شکار گرگ حمیر ساختند
طعمهٔ مار و شکار گرگ حمیر ساختند
پس به آخر این نکو کردند کاندر صد قران
پس به آخر این نکو کردند کاندر صد قران
پس به آخر این نکو کردند کاندر صد قران
پس به آخر این نکو کردند کاندر صد قران
این یکی صاحب قران را شاه و سرور ساختند
این یکی صاحب قران را شاه و سرور ساختند
این یکی صاحب قران را شاه و سرور ساختند
این یکی صاحب قران را شاه و سرور ساختند
پایگاه تازیانش ساختند ایوان روم
پایگاه تازیانش ساختند ایوان روم
پایگاه تازیانش ساختند ایوان روم
پایگاه تازیانش ساختند ایوان روم
بلکه خوک پایگاهش جان قیصر ساختند
بلکه خوک پایگاهش جان قیصر ساختند
بلکه خوک پایگاهش جان قیصر ساختند
بلکه خوک پایگاهش جان قیصر ساختند
حاسدان در زخم خوردن سرنگون چون سکه اند
حاسدان در زخم خوردن سرنگون چون سکه اند
حاسدان در زخم خوردن سرنگون چون سکه اند
حاسدان در زخم خوردن سرنگون چون سکه اند
تا به نامش سکهٔ ایران مشهر ساختند
تا به نامش سکهٔ ایران مشهر ساختند
تا به نامش سکهٔ ایران مشهر ساختند
تا به نامش سکهٔ ایران مشهر ساختند
وز پی تعظیم سکه ش را ز روهینای هند
وز پی تعظیم سکه ش را ز روهینای هند
وز پی تعظیم سکه ش را ز روهینای هند
وز پی تعظیم سکه ش را ز روهینای هند
شاه جن را جنیان دیهیم و افسر ساختند
شاه جن را جنیان دیهیم و افسر ساختند
شاه جن را جنیان دیهیم و افسر ساختند
شاه جن را جنیان دیهیم و افسر ساختند
گر سلاطین پرچم شب رنگ با پر خدنگ
گر سلاطین پرچم شب رنگ با پر خدنگ
گر سلاطین پرچم شب رنگ با پر خدنگ
گر سلاطین پرچم شب رنگ با پر خدنگ
از پر مرغ و دم شیر دلاور ساختند
از پر مرغ و دم شیر دلاور ساختند
از پر مرغ و دم شیر دلاور ساختند
از پر مرغ و دم شیر دلاور ساختند
میر ما را از پر روح الامین و زلف حور
میر ما را از پر روح الامین و زلف حور
میر ما را از پر روح الامین و زلف حور
میر ما را از پر روح الامین و زلف حور
پر تیر و پرچم رخش مضمر ساختند
پر تیر و پرچم رخش مضمر ساختند
پر تیر و پرچم رخش مضمر ساختند
پر تیر و پرچم رخش مضمر ساختند
آن نگویم کز دم شیر فلک وز آفتاب
آن نگویم کز دم شیر فلک وز آفتاب
آن نگویم کز دم شیر فلک وز آفتاب
آن نگویم کز دم شیر فلک وز آفتاب
پرچم و طاسش برای خنگ و اشقر ساختند
پرچم و طاسش برای خنگ و اشقر ساختند
پرچم و طاسش برای خنگ و اشقر ساختند
پرچم و طاسش برای خنگ و اشقر ساختند
سهو شد بر عقل کاول رستم ثانیش خواند
سهو شد بر عقل کاول رستم ثانیش خواند
سهو شد بر عقل کاول رستم ثانیش خواند
سهو شد بر عقل کاول رستم ثانیش خواند
گر چه از اقلیم رومش هفت خوان بر ساختند
گر چه از اقلیم رومش هفت خوان بر ساختند
گر چه از اقلیم رومش هفت خوان بر ساختند
گر چه از اقلیم رومش هفت خوان بر ساختند
کز پی میر آخوری در پایگاه رخش او
کز پی میر آخوری در پایگاه رخش او
کز پی میر آخوری در پایگاه رخش او
کز پی میر آخوری در پایگاه رخش او
آخشیجان جان رستم را مکرر ساختند
آخشیجان جان رستم را مکرر ساختند
آخشیجان جان رستم را مکرر ساختند
آخشیجان جان رستم را مکرر ساختند
ساحت این هفت کشور برنتابد لشکرش
ساحت این هفت کشور برنتابد لشکرش
ساحت این هفت کشور برنتابد لشکرش
ساحت این هفت کشور برنتابد لشکرش
شاید ار خضرای نه چرخش معسکر ساختند
شاید ار خضرای نه چرخش معسکر ساختند
شاید ار خضرای نه چرخش معسکر ساختند
شاید ار خضرای نه چرخش معسکر ساختند
پار دیدی کاین سر سلجوقیان بر اهل کفر
پار دیدی کاین سر سلجوقیان بر اهل کفر
پار دیدی کاین سر سلجوقیان بر اهل کفر
پار دیدی کاین سر سلجوقیان بر اهل کفر
چون شبیخون ساخت کایشان غول رهبر ساختند
چون شبیخون ساخت کایشان غول رهبر ساختند
چون شبیخون ساخت کایشان غول رهبر ساختند
چون شبیخون ساخت کایشان غول رهبر ساختند
چون دو لشکر بر هم افتادند چون گیسوی حور
چون دو لشکر بر هم افتادند چون گیسوی حور
چون دو لشکر بر هم افتادند چون گیسوی حور
چون دو لشکر بر هم افتادند چون گیسوی حور
هفت گیسودار چرخ از گرد معجر ساختند
هفت گیسودار چرخ از گرد معجر ساختند
هفت گیسودار چرخ از گرد معجر ساختند
هفت گیسودار چرخ از گرد معجر ساختند
نوک پیکان ها چو درهم خانهٔ عیسی رسید
نوک پیکان ها چو درهم خانهٔ عیسی رسید
نوک پیکان ها چو درهم خانهٔ عیسی رسید
نوک پیکان ها چو درهم خانهٔ عیسی رسید
چرخ ترسا جامه را دجال اعور ساختند
چرخ ترسا جامه را دجال اعور ساختند
چرخ ترسا جامه را دجال اعور ساختند
چرخ ترسا جامه را دجال اعور ساختند
در میان اب و آتش کاین سلاح است آن سمند
در میان اب و آتش کاین سلاح است آن سمند
در میان اب و آتش کاین سلاح است آن سمند
در میان اب و آتش کاین سلاح است آن سمند
شیر مردان چون سلحفات و سمندر ساختند
شیر مردان چون سلحفات و سمندر ساختند
شیر مردان چون سلحفات و سمندر ساختند
شیر مردان چون سلحفات و سمندر ساختند
شه خلیل اعجاز و هیجا آتش و گرد خلیل
شه خلیل اعجاز و هیجا آتش و گرد خلیل
شه خلیل اعجاز و هیجا آتش و گرد خلیل
شه خلیل اعجاز و هیجا آتش و گرد خلیل
از بهار و گل نگارستان آزر ساختند
از بهار و گل نگارستان آزر ساختند
از بهار و گل نگارستان آزر ساختند
از بهار و گل نگارستان آزر ساختند
مرکبان شاه را چون جوزهر بر بسته دم
مرکبان شاه را چون جوزهر بر بسته دم
مرکبان شاه را چون جوزهر بر بسته دم
مرکبان شاه را چون جوزهر بر بسته دم
گفتی از هر جوزهر جوزای ازهر ساختند
گفتی از هر جوزهر جوزای ازهر ساختند
گفتی از هر جوزهر جوزای ازهر ساختند
گفتی از هر جوزهر جوزای ازهر ساختند
چون همای فتح پور الدگز بگشاد بال
چون همای فتح پور الدگز بگشاد بال
چون همای فتح پور الدگز بگشاد بال
چون همای فتح پور الدگز بگشاد بال
کرکسان چرخ از آن خون خوارگان خور ساختند
کرکسان چرخ از آن خون خوارگان خور ساختند
کرکسان چرخ از آن خون خوارگان خور ساختند
کرکسان چرخ از آن خون خوارگان خور ساختند
از دل و رخسارشان خوردند چندان کرکسان
از دل و رخسارشان خوردند چندان کرکسان
از دل و رخسارشان خوردند چندان کرکسان
از دل و رخسارشان خوردند چندان کرکسان
کز شبه منقار و از زرنیخ ژاغر ساختند
کز شبه منقار و از زرنیخ ژاغر ساختند
کز شبه منقار و از زرنیخ ژاغر ساختند
کز شبه منقار و از زرنیخ ژاغر ساختند
بر چنان فتحی که این شاه ملایک پیشه کرد
بر چنان فتحی که این شاه ملایک پیشه کرد
بر چنان فتحی که این شاه ملایک پیشه کرد
بر چنان فتحی که این شاه ملایک پیشه کرد
هم ملایک شاهدالحالند و محضر ساختند
هم ملایک شاهدالحالند و محضر ساختند
هم ملایک شاهدالحالند و محضر ساختند
هم ملایک شاهدالحالند و محضر ساختند
دشمنانش همره غولند اگر خود بهر حرز
دشمنانش همره غولند اگر خود بهر حرز
دشمنانش همره غولند اگر خود بهر حرز
دشمنانش همره غولند اگر خود بهر حرز
هشت حرفش هفت هیکل وار دربر ساختند
هشت حرفش هفت هیکل وار دربر ساختند
هشت حرفش هفت هیکل وار دربر ساختند
هشت حرفش هفت هیکل وار دربر ساختند
بخت گم کردند چون یاری ز کافر خواستند
بخت گم کردند چون یاری ز کافر خواستند
بخت گم کردند چون یاری ز کافر خواستند
بخت گم کردند چون یاری ز کافر خواستند
روی کژ دیدند چون آئینه مغفر ساختند
روی کژ دیدند چون آئینه مغفر ساختند
روی کژ دیدند چون آئینه مغفر ساختند
روی کژ دیدند چون آئینه مغفر ساختند
تخت نرد ملک را ز آن سو که بد خواهان اوست
تخت نرد ملک را ز آن سو که بد خواهان اوست
تخت نرد ملک را ز آن سو که بد خواهان اوست
تخت نرد ملک را ز آن سو که بد خواهان اوست
هفت نراد فلک خانه مششدر ساختند
هفت نراد فلک خانه مششدر ساختند
هفت نراد فلک خانه مششدر ساختند
هفت نراد فلک خانه مششدر ساختند
نو عروس از ره نشینان شکر چون گوید از آنک
نو عروس از ره نشینان شکر چون گوید از آنک
نو عروس از ره نشینان شکر چون گوید از آنک
نو عروس از ره نشینان شکر چون گوید از آنک
دام عنین از سقنقور مزور ساختند
دام عنین از سقنقور مزور ساختند
دام عنین از سقنقور مزور ساختند
دام عنین از سقنقور مزور ساختند
ای که مردان عجم پیشت چو طفلان عرب
ای که مردان عجم پیشت چو طفلان عرب
ای که مردان عجم پیشت چو طفلان عرب
ای که مردان عجم پیشت چو طفلان عرب
طوق در حلقند و نامت تاج مفخر ساختند
طوق در حلقند و نامت تاج مفخر ساختند
طوق در حلقند و نامت تاج مفخر ساختند
طوق در حلقند و نامت تاج مفخر ساختند
ناخنی از معن و جعفر کم نکردی فضل از آنک
ناخنی از معن و جعفر کم نکردی فضل از آنک
ناخنی از معن و جعفر کم نکردی فضل از آنک
ناخنی از معن و جعفر کم نکردی فضل از آنک
فضلهٔ هر ناخنت را معن و جعفر ساختند
فضلهٔ هر ناخنت را معن و جعفر ساختند
فضلهٔ هر ناخنت را معن و جعفر ساختند
فضلهٔ هر ناخنت را معن و جعفر ساختند
تا درت بینم به دیگر جای نفرستم ثنا
تا درت بینم به دیگر جای نفرستم ثنا
تا درت بینم به دیگر جای نفرستم ثنا
تا درت بینم به دیگر جای نفرستم ثنا
کز درت دعوتگه روح مطهر ساختند
کز درت دعوتگه روح مطهر ساختند
کز درت دعوتگه روح مطهر ساختند
کز درت دعوتگه روح مطهر ساختند
کودکی را سوی بستان خواند عم کودک چه گفت؟
کودکی را سوی بستان خواند عم کودک چه گفت؟
کودکی را سوی بستان خواند عم کودک چه گفت؟
کودکی را سوی بستان خواند عم کودک چه گفت؟
گفت: رو بستان ما پستان مادر ساختند
گفت: رو بستان ما پستان مادر ساختند
گفت: رو بستان ما پستان مادر ساختند
گفت: رو بستان ما پستان مادر ساختند
شعر من فالی است نامش سعد اکبر گیر از آنک
شعر من فالی است نامش سعد اکبر گیر از آنک
شعر من فالی است نامش سعد اکبر گیر از آنک
شعر من فالی است نامش سعد اکبر گیر از آنک
راوی من در ثنات از سعد اصغر ساختند
راوی من در ثنات از سعد اصغر ساختند
راوی من در ثنات از سعد اصغر ساختند
راوی من در ثنات از سعد اصغر ساختند
چون کف و خلفت به تازی هست خارا و نسیج
چون کف و خلفت به تازی هست خارا و نسیج
چون کف و خلفت به تازی هست خارا و نسیج
چون کف و خلفت به تازی هست خارا و نسیج
خانهٔ من حله و بغداد و ششتر ساختند
خانهٔ من حله و بغداد و ششتر ساختند
خانهٔ من حله و بغداد و ششتر ساختند
خانهٔ من حله و بغداد و ششتر ساختند
همت و لطف تو را در خوانده، اینجا بخششم
همت و لطف تو را در خوانده، اینجا بخششم
همت و لطف تو را در خوانده، اینجا بخششم
همت و لطف تو را در خوانده، اینجا بخششم
زر و زربفت و غلام و طوق و استر ساختند
زر و زربفت و غلام و طوق و استر ساختند
زر و زربفت و غلام و طوق و استر ساختند
زر و زربفت و غلام و طوق و استر ساختند
عدل ورزا خسروا پیوند عمرت باد عدل
عدل ورزا خسروا پیوند عمرت باد عدل
عدل ورزا خسروا پیوند عمرت باد عدل
عدل ورزا خسروا پیوند عمرت باد عدل
کز جهان عدل است و بس کورا معمر ساختند
کز جهان عدل است و بس کورا معمر ساختند
کز جهان عدل است و بس کورا معمر ساختند
کز جهان عدل است و بس کورا معمر ساختند
عید باقی ساز کز ساعات روز عمر تو
عید باقی ساز کز ساعات روز عمر تو
عید باقی ساز کز ساعات روز عمر تو
عید باقی ساز کز ساعات روز عمر تو
ساعتی را هفته ای از روز محشر ساختند
ساعتی را هفته ای از روز محشر ساختند
ساعتی را هفته ای از روز محشر ساختند
ساعتی را هفته ای از روز محشر ساختند
ملک و عقل و شرع زیر خاتم و کلک تو باد
ملک و عقل و شرع زیر خاتم و کلک تو باد
ملک و عقل و شرع زیر خاتم و کلک تو باد
ملک و عقل و شرع زیر خاتم و کلک تو باد
کاین سه را ز اقبال این دو بخت یاور ساختند
کاین سه را ز اقبال این دو بخت یاور ساختند
کاین سه را ز اقبال این دو بخت یاور ساختند
کاین سه را ز اقبال این دو بخت یاور ساختند